وبلاگ اخبار پاراچنار : سهیل کریمی، مستند ساز جوان و متعهد کشورمان، در تلاشی ستودنی برای شکستن بایکوت خبری و محاصره رسانه ای منطقه جنگ زده پاراچنار ، علی رغم تمامی مشکلات و ابهامات پیش رو ، عزم خود را جزم نمود و راهی این دیار فراموش شده گردید و پس از چندی اقامت در حلقه محاصره وهابیون ، با کوله باری از ناگفته ها ، به ایران اسلامی بازگشت تا زبان گویای برادران مصیبت زده اما مقاوم ما در پاراچنار باشد.
در بخش اول از این گفتگو با سایت خبری مشرق، کریمی به شرح مقدمات سفر و چگونگی عزیمت خود به پاراچنار پرداخت. سفری که در آغاز ناممکن می نمود. در دومین بخش از این مصاحبه ، وی به نقل پیشینه تاریخی منازعات در پاراچنار و دلایل آغاز جنگ اخیر در این منطقه می پردازد:
*مشرق: آقای کریمی ! این وضعیتی که شما شرح می دهید برای من گنگ است؟ کوروم ایجنسی یا پاراچنار مگر قسمتی از خاک پاکستان نیستند؟ چطور می شود قانوناً سفر به آن مناطق ممنوع باشد؟
*کریمی: این هم از ویژگی های خاص پاکستان است. اساسا مفهوم حاکمیت ملی در پاکستان برای ما ایرانی ها قابل تصور نیست.
*مشرق: منظورتان این است که درک فدرالیسم برای ما مشکل است؟
*کریمی: به هیچ وجه! چیزی که در پاکستان جریان دارد اصلا فدرالیسم نیست. این همه نظام فدرالی در دنیا هست، کدامش این شکلی است؟ در پاکستان یک شیر تو شیر به معنای واقعی کلمه حاکم است. نظام قر و قاطی و عجیبی است. نمی خواهم وارد جزئیاتش بشوم و می روم سراغ بحث خودم. چون پاراچنار در محاصره قرار دارد، برای خود پاکستانی ها هم ممنوع است، برای ما که خارجی هستیم اصلاً فکر کردن به پاراچنار ممنوع است.تردد اهالی منطق هم با هزار جور دردسر و محدودیت است . یک مسیر را طالبان بسته ا ست ، یک مسیر را هم دولت با توجیه خودش بسته است ، چون میگویند شما با رفت و آمدهایتان به کسانی که عملیات مسلحانه میکنند کمک میکنید. این مدل دولتی هاست.
*مشرق: پس چرا دولت خودش متکفل تامین مایحتاج مردم تحت محاصره نمی شود؟ از همان مسیری که دست خودش است...
*کریمی: وقتی هلی کوپترهای دولتی خودشان خطوط مقدم بچه های پاراچناری را می زنند ، آن موقع شما از تامین نان و غذای مردم آن جا به دست ارتش صحبت می کنید؟ ارتش اگر توانش را داشت ، زودتر از طالبان پرونده این بندگان خدا را می بست.
*مشرق: راستش نمی فهمم. مگر پاکستان ارتش ملی ندارد؟
*کریمی: از لحاظ جغرافیایی لازم است توضیحی بدهم ؛ منطقه پاراچنار که در شمال غرب پاکستان واقع شده و شمال غرب ایالت سرحد هم هست ، مثل یک خلیج در خاک افغانستان است. برای تقریب به ذهن ، شما وضعیت قطر را نسبت به خلیج فارس ببینید. نسبت پاراچنار به افغانستان هم همین شکلی است؛ از سه طرف به افغانستان ختم می شود و از یک طرف به جنوب ایالت سرحد. استانهای پکتیا ، ننگرهار، لوگر و خوست که متعلق به افغانستان و از مناطق طالبان خیز است با این منطقه کوچک هممرز هستند و دور تا دور آن را گرفته اند. این منطقه حدود 407 کیلومتر مرز زمینی با افغانستان دارد. آن هم با تنها جاهایی که ناتو هنوز در آن مناطق ، به خاطر حضور متمرکز طالبان درگیر است . از قسمت جنوب شرقی هم با منطقه طالبان خیز حاشیه بیشوار هم مرز است. از قسمت جنوب و جنوب غربی هم با ایالت وزیرستان هم مرز است که آن جا هم طالبان خیز است و همین الان ناتو هر روز در آن جا عملیات دارد. به این شکل پاراچنار تماماً محاصره است و دولت عملا به آنجا دسترسی ندارد (یا نمی خواهد دسترسی داشته باشد) ، اما همکاری میکند با کسانی که آن جا را محاصره کرده اند. هم محاصره را تنگتر میکند و هم در مبارزاتی که اتفاق میافتد به نفع طالبان وارد عمل می شود.
سهیل کریمی در سنگرهای خط مقدم جبهه پاراچنار
مردمی که به خاک آن ها تجاوز شده و همهچیزشان را از دست داده ند ، وقتی دفاع میکنند از موجودیت خودشان و میخواند خانه و مزرعه شان را آزاد کنند ، یک مرتبه هلیکوپترهای دولتی میرسند و شروع میکنند به گلولهباران منطقهای که به دست شیعیان آزاد شده. به همین دلیل مردم پاراچنار از زمین و هوا و حتی زیر زمین در محاصره هستند. این محاصره تا الان خیلی گران تمام شده و به غیر از 1300 نفری که در سه سال گذشته شهید شده اند ، در همین سه سال، بیش از 1500 نفر زن و بچهای به دلیل نبود امکانات پزشکی، دارو و خورد و خوراک درست و حسابی آن ها ، با بیماریهایی که از همین موضوع نشأت میگیرد تلف شده اند . بیش از 5 هزار نفر در سه سال گذشته جانباز قطع عضو ایجاد شده. این به غیر از تیر و ترکشی است که هر روز مردم در آن جا میخورند. بیش از 15، 16 روستای آن جا کاملا از سکنه خالی شده و الان هم که شیعیان آن جا را آزاد کرده ا ند ، هنوز متروکه اند چون همهشان قلع و قمع شدند. یکی دو روستای سادات نشین بودند که ما رفتیم و دیدیم. همه اهالی آن جا ها از سادات بودند که از دم تیر گذشته بودند. یعنیبه بچه شیرخوارهای که در گهواره بوده هم رحم نکرده اند.
یکی از نیروهای سلفی که اسیر شده بود برای شیعیان تعریف میکند که ما همه را کشتیم و دیدیم از یک خانه صدا میآید . رفتیم داخل دیدیم یک بچه داخل گهواره است. به دوستم گفتم چه کار کنیم؟ او را بدهیم خود این ها بزرگ کنند؟ اما دوستم گفت نه این ژن و خون رافضی دارد و اگر بزرگ شود به نوعی به ما ضربه میزند و همان جا سرنیزه را فرو کرد در حلقوم آن بچه و او را هم کشت. در یک روستای دیگری که بازهم آن جا را انفال کرده بودند ، یک عقب مانده ای هم آن جا بوده که او را هم میکشند و دلیل کشتن او هم این بوده که ما گفتیم درست است که این شخص دیوانه است ولی در این 20، 30 سال عمرش بالاخره نان رافضی ها را خورده و همان باعث میشود ریختن خونش به ما حلال باشد و ما او را هم کشتیم. به هیچچیز رحم نمیکنند. بعضاً شده که زنان و بچههای شیعیان را به اسیری برده اند افغانستان و دیگر ازشان خبری نیست.اوضاع خیلی جگرخراش است.
*مشرق: انفال که میگویند یعنی چه؟
*کریمی: یعنی قتل عام . همان کاری که صدام هم در کردستان عراق کرد. الان می گویند پرونده انفال ، یعنی قتل عام در کردستان یا جنوب عراق. یعنی همه را بکشید. نوعی تصفیه نژادی است. همان کاری که در بوسنی هم کردند.
*مشرق: در بین ارتش پاکستان ، افسران شیعه نیستند که کاری از پیش ببرند؟
*کریمی: بله شیعه هم هست. اصلاً رئیس جمهور پاکستان هم شیعه است. آصف علی زرداری شیعه است. 12 امامی هم هست ولی تیپهای شیعه لائیک هستند. تازه باز هم غلبه با سلفی ها و وهابی هاست.
*مشرق: از عقبه تاریخی این ماجرا اطلاع دارید؟
*کریمی: ماجرا بر می گردد به بیست - سی سال پیش. این ظلم در پاکستان از سال 1986 سنت شد . آن موقع ژنرال ضیاءالحق ( که به حق بچه مسلمان ها به او لقب ضیاء الباطل داده بودند ) دیکتاتور کودتاچی ، سلطان کل پاکستان بود. همین ژنرال بود که « ذوالفقار علی بوتو » نخست وزیر شیعه پاکستان را ساقط و بعد اعدامش کرد. جالب است بدانید این بدبخت را چهل-پنجاه روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اعدام کردند. البته من بحثم این نیست که ذوالفقار بوتو و دخترش بی نظیر بوتو آدم های علیه السلامی هستند. مگر شوهر این خانم بی نظیر بوتو که الان نخست وزیر پاکستان است چه گلی به سر مردم زده؟ اصلا طالبان در زمان بی نظیر بوتو و با حمایت های او بوجود آمد تا عامل پاکستان بشود در افغانستان. آخرش هم که آتش همین معرکه ، سر بی نظیر بوتو را به باد داد. بگذریم... گفتم که اگر بخواهم وارد جزئیات بشوم اصل ماجرا فراموش می شود. اصلش این است که حاکم اصلی یا بهتر است بگویم حاکمی که بیشتر از بقیه تیغش می برد ، آمریکا است. همان ضیاؤالباطل و بی نظیر بوتو . نواز شریف و پرویز مشرف هم نوچه های آمریکا بودند.
ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان که بوسیله ضیاءالحق اعدام شد
خلاصه این که از اواسط دهه هشتاد میلادی ، ژنرال ضیاءالباطل پیمان همکاری نانوشته ای با مجاهدین افغانی و کسانی که علیه کمونیستهای دولت وقت افغانستان میجنگیدند بست. در جریان همکاریها ، رژیم وقت پاکستان به عبارتی میشود گفت سلفیون تندرو را ( آن موقع هنوز طالبان هم شکل نگرفته بود) علیه مسلح کرد. بیش از 11 هزار نفر از مهاجرین افغانی را مسلح کرد و گفت شما در منطقه کورم ایجنسی هر زمینی را که بگیرید و ساکنانش را هم بکشید متعلق به خود شماست و شما جز پاکستان محسوب خواهید شد و آن جا را صاحب میشوید. طبیعی بود که این جماعت سلفی و وهابی بیایند سر وقت شیعیان و شروع کنند به شیعه کشی. البته جریان شیعهکشی در پاکستان از سال 1961 آغاز شده بود، به بهانههای مختلف. در سال 1971 یک خیزش علیه شیعیان اتفاق افتاد. فقط به اسم این که این ها شیعه هستند و باید کشته شوند .
ژنرال ضیاءالحق دیکتاتور کودتاچی پاکستان از 1979 تا 1988
اما در آن خیزشی که در سال 1986 علیه شیعیان شد، شیعیان خیلی مقاومت کردند و کشته های بسیاری دادند. قرار بود این بار (مثل قصه خرمشهر ما) فرماندهان افغانی که ضیاءالحق به آن ها سلاح داده بوده برای کشتار شیعیان ، قال قضیه را چند روزه بکنند. حتی یکی از همین افغانی ها گفته بود من 2 ساعته منطقه را وصل میکنم به پیشاور ، یعنی کلاً همه جا را میگیرد. بعد شروع میکند به شیعهکشی و یا کوچ دادن سکنه به نقاط دیگر . نشان به این نشان که که به جای 2 ساعت ، مردم بیش از 3 ماه ، در تنگنای وحشتناکی مقاومت کردند و متجاوزان نه تنها نتوانستند آن ها را بکشند بلکه ورق برگشت و شیعیان توانستند پیشروی هم بکنند.
ژنرال ضیاءالحق در کنار رییس جمهور وقت آمریکا جیمی کارتر
*مشرق: ظاهرا قبلا در پاراچنار ، شیعیان و سایر مذاهب اسلامی در کنار هم زندگی می کردند؟
کریمی: بله. استارت این همزیستی توسط شهید عارف حسین حسینی در روستای پیوار خورده بود. خوشبختانه این مدال افتخار همیشه بر سینه محبان اهل بیت در سراسر دنیا هست که از مظلومین ، با هر قومیت و عقیده ای دفاع می کنند و به قول حضرت امام ، شریک غم هکه مظلومان عالم هستند. زمانی که کمونیست ها در لفغانستان ، مسلمانان را قصابی می کردند ، این ها به کشور های مجاور سرازیر شدند و طبیعی بود که پاکستان به دلیل اشتراکات فرهنگب بیشتر ، مهاجرین بیشتری هم داشت. روستای پیوار ( زادگاه علامه عارف حسین حسینی) در فاصله 2 کیلومتری مرز افغانستان است. این مهاجرین افغانی میآمدند به این روستا و شهید عارف حسینی میگفت هرکس بتواند یک مهاجر افغانی را پناه دهد در ثواب شهادت سهیم است . به این ترتیب بومیان شیعه شروع میکنند در باغات خودشان به مهاجران پناه دادن و افغانیها اجازه میگیرند در باغهای شیعیان برای خانوادهشان چادر بزنند . در زمستان میگویند ما نمیتوانیم در چادر باشیم شما اجازه دهید یک چهاردیواری هم برای خودمان درست کنیم که آن ها باز هم اجازه میدهند. بعد از یکی دو سال میگویند ما تعداد بچههایمان زیاد شده اگر اجازه دهید اتاق اضافه کنیم. آن ها هم پیرو همان نگاهی که شهید عارف الحسینی داشته اجازه میدهند و کم کم کلونی های افغانی در این روستاهای شیعه نشین شکل میگیرند. یعنی این ها در قلب شیعیان جای پا میگیرند. این ها با صلح و صفا در کنار هم زندگی می کردند تا این که طالبان شروع میکنند رشد کردن. البته قبل از ان هم نگاه سلفیگری در منطقه باب شده بوده.
سلفی ها و وهابی ها که در آن سال ها هدفشان افغانستان بود و از مناطق مرزی پاکستان به سمت افغانستان سرازیر می شدند ، شروع می کنند در این کلونی ها ایجاد شده در منطقه پاراچنار نفوذ کردن و سرپل گرفتن. از همین زمان شیطنت ها علیه شیعیان آغاز می شود. به خصوص در خود پاراچنار هر چند وقت یک بار با توهین به مقدسات شیعیان ، به تحریک آنان اقدام می کردند. مثلا یک جماعت یزیدیه را تیر می کردند که علیه امام حسین(ع) تظاهرات بکنند. فیلمهایی هست از آن راهپیمایی معروف بر علیه قیام امام حسین(ع) که میگویند شهادت حسین(ع) مرده باد و یزیدیت زنده باد.
*مشرق: نباید این ها را به حساب فرقه های اسلامی گذاشت. احترام به اهل بیت در بین همه مذاهب واجب است.
*کریمی: دقیقا همین طور است. این ها که مسلمان نیستند. یک فرقه ناصبی هستند اما از طرف وهابی ها علم می شدند تا روی اعصاب ساکنان بومی راه بروند. البته این طرفند ها به نفس گرم شهید عارف حسین حسینی معمولا به جایی نمی رسید.
جالب است بدانید مهاجرانی که در پاراچنار مستقر شدند به شیعیان گفتند برای ما سخت است در مسجد پشت امام جماعت شما نماز بخوانیم. شما اجازه دهید ما یک نماز جماعت دیگری برای خودمان داشته باشیم. شیعیان میگویند ما هیچ اجباری نداریم، شما خودتان آمدید پشت سر ما. منتهی دو نماز در یک مسجد صورت خوشی ندارد. این طوری بود که شیعیان مسجد معروف خودشان را دادند به آن ها و با توسعه ساختمان مدرسه جعفریه ، مسجد دیگری برای خودشان بنا کردند و به این ترتیب مهاجران برای خود صاحب مسجد شدند. بعد از یک مدت شیطنتهای وهابی ها بیشتر شد و ماجرا رسید به سال 2007و جرقه فاجعه زده شد.